سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عقشی
 

نامه ای به دوست شهیدم رسول صالحی

شاید این نارفیق قدیمی ازیادت رفته باشه شاید اینقدر تو رو رنجونده که دیگه طاقتت تموم شده وتنهاش گذاشتی شایدم هنوز معرفت ومرام وصبرت اینقدر زیاده که همه ازارهای منو تحمل کردی نمیدونم تو جاده خوشبختی ام یا بد بختی اما میدونم هرجا باشم تو باهامی چون من خالصانه دوستت دارم رسول دیگه لیاقت نوشتن اسمت هم ندارم میدونی چرا چون با گناه یکیم چون خیلی وقته فراموش کردم یه یارو وفادار تنهایی دارم اما با اینکه وضع دوستام اونطوری بود من به خاطر تو تاحد امکا ن ازشون دوری کردم رسول من یادم رفته تو چه غریبانه رفتی یادم رفته که یه روزی تو بهترینم بودی اونقد حست می کردم که برات میوه میذاشتم رسول تو منو تنها نذاشتی میدونم اما من تو رو تنها گذاشتم یعنی من نامردترینم احساس میکنم ازت خیلی دورم تا حدی که دستتو بالا کردی وداری باهام خداحافظی میکنی

لحظه ها همیشه خواستن که تورو ازم بگیرند

چه غریب و ناشناسه جاده به تو رسیدن

همیشه یه چیزی بوده شوقتو از دلم ربوده

ولی یک تپش دله من از غمت جدا نبوده

یه روز چشاتو واکنی می بینی من تموم شدم

می بینی جام چه خالیه یارفته ام پی خودم



برچسب‌ها:
[ جمعه 90/11/14 ] [ 3:38 صبح ] [ خانوم خانوما ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

زندگی شاید ی قصه است من وتو مسافراشیم

خانوم خانوما
عاشق شهید رسول صالحی
آرشیو مطالب
امکانات وب
بک لینک طراحی سایت
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ